Persian Potter News |
||||||||||||||
|
Saturday, November 29, 2003
كاراي من برعكس همه اس. همه روزاي تعطيل ميشينن به كاراي عقب موندشون ميرسن و وبلاگ مينوسين من روزاي تعطيلم رو الافي ميگذرونم. اين سه روز اينترنت نداشتم هي هم مي خواستم بخرم يه چيزي ميشد . يا يادم ميرفت يا اونجايي كه ازش ميخرم ميبست يا حوصله بيرون رفتن نداشتم!! خلاصه حالا كه فردا امتحان كامپيوتر دارم نشستم به وبلاگ نويسي كلي چيز هم هست كه بايد بنويسم.
گفتم امتحان كامپيوتر ياده كلاس هفته ي پيش افتادم. سره كلاس معلم ه بين درس( ما الان داريم بخش ايترنت رو. ميخونيم) پرسيد كسي اينجا وبلاگ داره ؟؟ باورم نمي شد وقتي ديدم تو كلاس 18 نفره حتي 1 نفر هم نمي دونه وبلاگ چيه يا كيه!! اون وقت هي ادعا شون ميشه و از بوق صبح كه ميان سره كلاس همچين ميشينن از چتشون با فلان پسر و ايميلشون بهم تعريف ميكنن كه فك ميكني اينا الان علامه ي دهرن تو كامپيوتر كه اينجوري دارن جلوت افه ميان. الان فهميدم كه اينا از كامپيوتر و اينترنت فقط چت كردن ياد گرفتن و بس!!! ----------------------- امروز حسابان نمره ام يك نمره از min كلاس بالاتر بود.!!! آفرين به من !! --------------------- اين چند روز تعطيلي نصف حرفاي تلفني خانوده در مورد مرگ و مير بود. فلاني تو بيمارستانه . از قند كليه هاش از كار افتاده. ريه اش چرك كرده. ميگم بايد حنجره اش رو بشكافن كه بتونه نفس بكشه!! فلاني مرد. پير بود. فلاني مرد. هيچيش نبود. پير هم نبود. فقط سكته كرد و مرد. به همين راحتي. تو خيابون جلو چشاي خودم يه پسر جوون وايستاده بود كه از خيابون رد شه. يه پرايده از پارك آمد دنده عقب زد به پسره. جلو چشماي يه خيابون آدم. پسره افتاده بود و داشت از درد به خودش مي پيجيد. امروز هم تو كلاس معلمه فقط حرف از مرگ و مير و معاد و اعتقاد به اون زد. چقد ما آدما خدا رو زود فراموش ميكنيم و مرگ رو زود باور. چقدر.....
<PPN> |
Link
|
Comment
Sunday, November 23, 2003 |
|
|
|||||||||||