Persian Potter  News 

   


About Me


Please tell me if you want to use any information or picture from here.

فرستادن نظرات


Logo




 


Mates


Scholastic Webpage
Harry Potter Official Site
Mugglenet Website
هرميون گريفندور
دراكو اسلايترين
هري پاتر دانشجو
مدرسه هاگوارتز

Archieve




08/17/2003 - 08/23/2003
08/24/2003 - 08/30/2003
08/31/2003 - 09/06/2003
09/07/2003 - 09/13/2003
09/14/2003 - 09/20/2003
09/21/2003 - 09/27/2003


 

     

Saturday, January 10, 2004

ممنون از سايت و مجله ي سروش!!
يد ديگر كمتر كسي‌ پيدا شود كه‌ اسم‌ هري‌ پاتر برايش‌ ناآشنا باشد يا كتاب‌هاي‌ آن‌ را نخوانده‌ باشد. هري‌ پاتر شخصيتي‌ است‌ كه‌ ديگر فقط‌ به‌ كودكان‌ يا دوستداران‌ دنياي‌ جادوگري‌ اختصاص‌ ندارد. قهرمان‌ نوجواني‌ است‌ كه‌ با اتفاقات‌ و وقايع‌ جذابي‌ كه‌ برايش‌ به‌وجود مي‌آيد، هر كسي‌ را مجذوب‌ و علاقه‌مند به‌ خود كرده‌ است‌ و بدون‌ ترديد داستان‌هاي‌ هري‌ پاتر در دوره‌اي‌ كه‌ اينترنت‌ و شبكه‌هاي‌ تلويزيوني‌ اطراف‌ ما را گرفته‌اند، پديده‌ غريبي‌ به‌ حساب‌ مي‌آيد؛ چون‌ توانسته‌ حداقل‌ كودكان‌ و نوجوانان‌ را با كتاب‌ خواندن‌ آشتي‌ دهد.
هري‌ پاتر نوجوان‌ يازده‌ساله‌اي‌ است‌ كه‌ با كشته‌ شدن‌ پدر و مادر جادوگرش‌ به‌دست‌ جادوگر ديگري‌ به‌ نام‌ "ولدمورت"، از حمله‌ دشمن‌ها در امان‌ مي‌ماند كه‌ البته‌ زنده‌ ماندنش‌ به‌خاطر فداكاري‌ عاشقانه‌ مادرش‌ است‌ كه‌ باعث‌ شده‌ نفرين‌ ولدمورت‌ در او اثر نكند و به‌ خود او برگردد و قدرتش‌ را از دست‌ بدهد. هري‌ توسط‌ جادوگران‌ ديگر نجات‌ پيدا مي‌كند و به‌ لندن‌ نزد عمو "ورنون‌ دورسلي" وزن‌ عمويش‌ مي‌رود. آقا و خانم‌ دورسلي‌ از انسان‌هاي‌ عادي‌ هستند كه‌ در زبان‌ جادوگري‌ به‌ آنها موگل‌ مي‌گويند. آنها به‌خاطر خصلت‌هاي‌ بدي‌ كه‌ دارند، با هري‌ بدرفتاري‌ مي‌كنند و از دنياي‌ جادوگري‌ بدشان‌ مي‌آيد؛ ولي‌ هري‌ در جشن‌ تولد يازده‌سالگي‌اش‌ توسط‌ يك‌ جغد نامه‌اي‌ براي‌ تحصيل‌ در مدرسه‌ جادوگر (هاگوارتز) دريافت‌ مي‌كند. و خيلي‌ زود مي‌فهمد كه‌ قدرت‌ جادويي‌ دارد؛ اما با مخالفت‌ عمويش‌ روبه‌رو مي‌شود.
هاگوارتز مدرسه‌اي‌ است‌ براي‌ جادوگران‌ و ساحران. در اين‌ مدرسه‌ دانش‌آموزان‌ ياد مي‌گيرند كه‌ از عصاي‌ خود براي‌ جادوگري‌ و خواندن‌ ورد براي‌ طلسم‌ كردن، تنبيه‌ كردن‌ يا قدرتمند كردن‌ خود و اطرافيانشان‌ استفاده‌ كنند. از ديگر جذابيت‌هاي‌ اين‌ مدرسه‌ اين‌ است‌ كه‌ آنها درس‌ تغيير شكل‌ را ياد مي‌گيرند. كه‌ براي‌ نوجوان‌هايي‌ به‌ سن‌ هري‌ امري‌ بسيار جذاب‌ محسوب‌ مي‌شود. حتي‌ آنها با گذراندن‌ دروس‌ گياه‌شناسي، ياد مي‌گيرند كه‌ چگونه‌ نوشيدني‌هايي‌ را درست‌ كنند كه‌ با استفاده‌ از آنها، ديگران‌ را تحت‌ كنترل‌ خودشان‌ دربياورند.
پس‌ هرچه‌ كه‌ براي‌ بچه‌ها مي‌تواند جذاب‌ باشد، در اين‌ مدرسه‌ وجود دارد. هري‌ وارد مدرسه‌ مي‌شود و زندگي‌ او همزمان‌ با زندگي‌ آدم‌هاي‌ عادي‌ مي‌گذرد. در قسمت‌ اول، هري‌ پاتر و سنگ‌ جادو؛ با ورود به‌ مدرسه، هري‌ دوستان‌ و دشمناني‌ پيدا مي‌كند كه‌ همگي‌ جادوگر هستند. او با معلم‌هاي‌ مختلفي‌ آشنا مي‌شود: معلم‌ غيبگويي، معلم‌ سحر و معلم‌ دفاع‌ در برابر هنرهاي‌ سياه. او دو دوست‌ صميمي‌ به‌نام‌هاي‌ ران‌ ويزلي (روپرت‌ گرينت) و هرميون‌ گرنجر (اما واتسون) پيدا مي‌كند كه‌ به‌اتفاق‌ آنها ماجراهاي‌ جذابي‌ را به‌وجود مي‌آورد.
در قسمت‌ اول، هري‌ درمي‌يابد كه‌ ارباب‌ سياهي‌ و پليدي‌ (ولدمورت) مي‌خواهد براي‌ گرفتن‌ قدرت‌ جادويي‌اش‌ برگردد و راز او در اين‌ است‌ كه‌ سنگ‌ جادويي‌ را كه‌ حاوي‌ اكسير زندگي‌ جاويدان‌ است‌ و پروفسور دامبلدور از آن‌ محافظت‌ مي‌كند، به‌دست‌ آورد و همچنين‌ بايد قدرت‌ هري‌ پاتر ضعيف‌ شود؛ چون‌ او تنها كسي‌ است‌ كه‌ از نفرين‌ كشنده‌ او جان‌ سالم‌ به‌ در برده.
اما قدرت‌ پنهان‌ درون‌ هري‌ بسيار بيشتر از ولد مورت‌ است‌ و سرانجام‌ هري‌ از پس‌ او برمي‌آيد و جادوگر بدذات‌ فرار مي‌كند.
در قسمت‌ دوم؛ هري‌ پاتر و تالار اسرار، شرح‌ دومين‌ سال‌ حضور هري‌ (كه‌ حالا بزرگ‌تر شده) در مدرسه‌ هاگوارتز است. در مدرسه‌ يك‌ تالار اسرارآميز است‌ كه‌ ظاهراً موجودي‌ اهريمني‌ در آن‌ زندگي‌ مي‌كند كه‌ چون‌ آزاد شده، به‌ دانش‌آموزان‌ صدمه‌ مي‌زند.
بعضي‌ از معلم‌ها هم‌ فكر مي‌كنند كه‌ هري‌ پاتر به‌دنبال‌ آموختن‌ هنرهاي‌ شيطاني‌ است‌ و او علت‌ اصلي‌ اين‌ ماجراهاست‌ در نهايت‌ هري‌ يك‌ راه‌ پنهاني‌ به‌ تالار مخفي‌ پيدا مي‌كند و با ماري‌ غول‌ پيكر به‌ نام‌ "باسيليك" كه‌ همراه‌ ولدمورت‌ است، مبارزه‌ مي‌كند و او را مي‌كشد و طلسم‌ ولدمورت‌ را نابود مي‌كند و به‌ اين‌ ترتيب‌ ولدمورت‌ براي‌ دومين‌بار ناپديد مي‌شود. كمپاني‌ برادران‌ وارنر كه‌ هر دو قسمت‌ هري‌ پاتر را ساخته‌ است، ساخت‌ قسمت‌هاي‌ بعدي‌ داستان‌ را هم‌ به‌ عهده‌ گرفته‌ است.
سومين‌ قسمت‌ هري‌ پاتر با عنوان‌ هري‌ پاتر و زندان‌ آزكابان‌
(Harry Potter and Prisoner of Azkaban) اكنون‌ در مرحله‌ توليد است‌ و قرار است‌ در ژوئن‌ سال‌ 2004 (خرداد 1383) به‌نمايش‌ درآيد. در قسمت‌ سوم، هري‌ سومين‌ سال‌ تحصيل‌ خود را در مدرسه‌ هاگوارتز آغاز مي‌كند. و اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ سيريوس‌ بلك‌ كه‌ از نظر همه‌ بدنام‌ترين‌ زنداني‌ قلعه‌ آزكابان‌ است‌ و عده‌ زيادي‌ را به‌ قتل‌ رسانده، از اين‌ زندان‌ فرار مي‌كند. همه‌ فكر مي‌كنند او قصد دارد هري‌ را بكشد؛ اما وقتي‌ هري‌ با بلك‌ روبه‌رو مي‌شود، به‌ راز او پي‌ مي‌برد. بلك‌ دوست‌ و رازدار خانوادگي‌ آنها بوده‌ و به‌ پدر هري‌ وفادار مانده‌ است؛ اما با دسيسه‌اي‌ كه‌ توسط‌ دوست‌ ديگر پدر هري، پروفسور ريميس‌ لوپين‌ كه‌ به‌ ياران‌ ولدمورت‌ پيوسته‌ فراهم‌ شد، به‌ زندان‌ آزكابان‌ (زندان‌ جادوگران) مي‌افتد. اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ سال‌ها پيش‌ سيريوس‌ بلك، پروفسور لوپين‌ و پدر هري‌ مي‌توانستند تغيير شكل‌ دهند.
پدر هري‌ مي‌توانسته‌ به‌ اسب‌ تك‌شاخ، سيريوس‌ بلك‌ به‌ سگي‌ سياه‌ با چشماني‌ سفيد و پروفسور لوپين‌ به‌ گرگ‌ تبديل‌ شود. وقتي‌ هري‌ به‌ بي‌گناهي‌ بلك‌ پي‌ مي‌برد، از او مي‌خواهد پدرخوانده‌اش‌ شود؛ ولي‌ پروفسور اسنيپ‌ از روي‌ بدجنسي‌ مانع‌ از اين‌ مي‌شود كه‌ هري‌ بي‌گناهي‌ بلك‌ را اثبات‌ كند و بار ديگر بلك‌ را زنداني‌ مي‌كند؛ اما هري‌ با كمك‌ هرميون‌ و ساعت‌ زمان‌ برگرداني‌ كه‌ دارد، بلك‌ را نجات‌ مي‌دهد. او در اين‌ ماجرا با گوزن‌ نقره‌اي‌ روبه‌رو مي‌شود كه‌ مي‌فهمد پدرش‌ است‌ و بار ديگر نقشه‌ ولدمورت‌ جهت‌ از بين‌ بردن‌ هري‌ با شكست‌ روبه‌رو مي‌شود. كريس‌ كلمبوس‌ كارگردان‌ دو قسمت‌ قبلي‌ هري‌ پاتر ديگر در قسمت‌ سوم‌ حضور ندارد. بچه‌هاي‌ كريس‌ كه‌ از جمله‌ كساني‌ بودند كه‌ او را وادار كردند فيلم‌هاي‌ هري‌ پاتر را بسازد و حالا از او خواسته‌اند كه‌ مدتي‌ در كنار آنها باشد و فيلم‌ نسازد. البته‌ كلمبوس‌ 44ساله‌ در نقش‌ تهيه‌كننده‌ در قسمت‌ سوم‌ حضور دارد و شايد كارگرداني‌ قسمت‌ چهارم‌ با نام‌ "هري‌ پاتر و جام‌ آتش" را هم‌ به‌ عهده‌ بگيرد؛ اما فعلاً با آلفونسو كوارون‌ Alfonso Cuaron (كارگردان‌ قسمت‌ سوم) در حال‌ تهيه‌ فيلم‌ است.
تا چندي‌ پيش، داستان‌ كارگرداني‌ قسمت‌ سوم‌ هري‌ پاتر نيز براي‌ خودش‌ جذابيت‌هايي‌ پيدا كرده‌ بود. همان‌ زمان‌ كه‌ كلمبوس‌ گفت‌ ديگر قسمت‌ سوم‌ را نخواهد ساخت، خيل‌ عظيمي‌ از نام‌هاي‌ مطرح‌ سينما براي‌ كارگرداني‌ قسمت‌ سوم‌ بر سر زبان‌ها افتاد.
"استيون‌ اسپيلبرگ" اولين‌ كسي‌ بود كه‌ گفته‌ بود داستان‌ اول‌ مرا چندان‌ جذب‌ نكرد؛ ولي‌ فكر مي‌كنم‌ سومين‌ كتاب، شاهكاري‌ محض‌ باشد. اسرارآميز بودن‌ و جذابيت‌ آن‌ هر لحظه‌ مرا وسوسه‌ مي‌كند.
از سوي‌ ديگر كالي‌ خوري‌ و كنت‌ برانا (پروفسور گيلدروي‌ لاكهارت‌ در قسمت‌ دوم) هم‌ علاقه‌ خود را براي‌ كارگرداني‌ پنهان‌ نكردند؛ اما عاقبت‌ آلفونسو كوارون‌ به‌عنوان‌ كارگردان‌ انتخاب‌ شد. بدين‌ترتيب‌ آلفونسوي‌ 42ساله‌ مكزيكي‌ كه‌ قبلاً فيلم‌هايي‌ چون‌ آرزوهاي‌ بزرگ، شاهزاده‌خانم‌ كوچك‌ و كودكان‌ انسان‌ها را كارگرداني‌ كرده‌ است، تا مدت‌ها نامش‌ بر سر زبان‌ها خواهد بود.
و اما ببينيم‌ چه‌ شخصيت‌هاي‌جديدي‌ قرار است در فيلم‌ سوم‌ بازي‌ كنند.
شايد مهم‌ترين‌ شخصيت‌ در اين‌ قسمت‌ سيريوس‌ بلك‌ باشد كه‌ نقش‌ او را گري‌ اولدمن‌ بازي‌ خواهد كرد. نقش‌ پروفسور ايميس‌ لوپين‌ را هم‌ كه‌ قبلاً اوان‌ مك‌ گرگور (بازيگر جنگ‌ ستارگان) كانديدايش‌ بود، ديويد توليس‌ برعهده‌ خواهد گرفت.
سركادوگان، چوچانگ‌ (بازيكن‌ كوييديچ‌ در تيم‌ ريونكلا كه‌ هري‌ به‌ او علاقه‌مند مي‌شود، با بازي‌ دختري‌ كره‌اي‌ به‌ نام‌ كيوون) سدريك‌ ديگوري، مرجوري‌ دورسلي، والدن‌ مكنير، مادام‌ مارچ‌ و پيتر پتي‌ گرو از ديگر شخصيت‌هاي‌ جديد فيلم‌ هستند.
اما مي‌رسيم‌ به‌ پروفسور دامبلدور مهربان‌ كه‌ ريچارد هريس‌ نقش‌ او را برعهده‌ داشت. ريچارد هريس‌ كه‌ چندي‌ پيش‌ پس‌ از نبردي‌ سخت‌ با بيماري‌ سرطان، با فيلم‌هاي‌ هري‌ پاتر و زندگي‌ خداحافظي‌ كرد و نامش‌ را در ميان‌ بازيگران‌ اين‌ مجموعه‌ ماندگار كرد، حالا نبودش‌ براي‌ خيلي‌ها غم‌انگيز است. افراد زيادي‌ براي‌ ايفاي‌ اين‌ نقش‌ كانديد شدند. كه‌ كريستو فرلي‌ (نقش‌ سارومان‌ در سه‌گانه‌ ارباب‌ حلقه‌ها)، مايكل‌ گمبون‌ ، يان‌ مك‌ كلن‌ (كندالف در ارباب حلقه ها) و پيتر اوتول ( لورنس عربستان ) كه دوستي‌قديمي‌با ريچارد هريس داشت ،از جمله‌ اينها هستند.ولي‌از بين همه ِ اينها آخر سر اين نقش به مايكل گمبون 62 ساله رسيد.
درباره‌ محل‌ فيلمبرداري‌ هم‌ صحبت‌هاي‌ زيادي‌ شده‌ است. كمپاني‌ برادران‌ وارنر كه‌ با هزينه‌هاي‌ زياد، لوكيشن‌هاي‌ ماندگاري‌ را از جمله‌ مدرسه‌ هاگوارتز، زندان‌ آزكابان، بزرگراه‌ها، باغ‌ها و پارك‌هاي‌ بزرگ‌ ساخته‌ است، مطمئن‌ است‌ كه‌ همچون‌ گذشته‌ اين‌ محل‌ها محل‌ بازديد جهانگردان‌ زيادي‌ خواهد شد. در هر صورت‌ اسكاتلند مكان‌ مناسبي‌ براي‌ ساخت‌ چند لوكيشن‌ ديگر تشخيص‌ داده‌ شده‌ و عوامل‌ فيلم‌ از فوريه‌ (بهمن) تا آوريل‌ (ارديبهشت) 2003 مشغول‌ ساخت‌ چند لوكيشن‌ جديد بودند.
از سوي‌ ديگر شايد آنچه‌ براي‌ دوستداران‌ هري‌ پاتر مهم‌ باشد، حضور سه‌ بازيگر اصلي‌ و مطرح‌ فيلم‌ است‌ كه‌ در قسمت‌ سوم‌ هم‌ حضور دارند. راپرت‌ گرينت‌ و اما واتسون‌ دو نوجوان‌ دوست‌داشتني‌ هستند كه‌ در نقش‌هاي‌ ران‌ ويزلي‌ و هرميون‌ گرنجر، دانيل‌ رادكليف(هري‌ پاتر) را تنها نگذاشته‌اند. آنها كه‌ حالا با هم‌ دوستان‌ صميمي‌اي‌ شده‌اند، همچنان‌ قصد دارند تا آن‌جا كه‌ بتوانند، در قسمت‌هاي‌ بعدي‌ هم‌ بازي‌ كنند كه‌ اين‌ برمي‌گردد به‌ تصميم‌ كمپاني‌ برادران‌ وارنر كه‌ آيا با تغيير يافتن‌ چهره‌ بچه‌ها باز هم‌ از آنها استفاده‌ كند يا نه. البته‌ خانم‌ جي.كي. رولينگ‌ نويسنده‌ مجموعه‌ هري‌ پاتر تا حدي‌ اين‌ مشكل‌ را حل‌ كرده‌ است. در جلد چهارم‌ و پنجم‌ هري‌ بزرگ‌ شده‌ و به‌ نوجواني‌ عاقل‌ و شجاع‌ تبديل‌ شده‌ است.

دانيل‌ رادكليف‌
Daniel Radcliffe
دانيل‌ رادكليف‌ كه‌ حالا 14سال‌ دارد، بازيگري‌ را از 10سالگي‌ با مجموعه‌ تلويزيوني‌ "ديويد كاپرفيلد" آغاز كرده‌ و پس‌ از آن‌ در "خياط‌ پاناما" توجه‌ جان‌ بورمن‌ كارگردان‌ فيلم‌ را جلب‌ كرد و بورمن‌ با معرفي‌ دانيل‌ به‌ كريس‌ كلمبوس، او را به‌ دنياي‌ هري‌ پاتر و شهرت‌ برد. پدر دانيل، آلن‌ رادكليف، كارگزار ادبي‌ و مادرش‌ گارسياگر شام، بازيگردان‌ است. آنها معتقدند دانيل‌ قبل‌ از هر چيز بايد به‌ درس‌هايش‌ فكر كند و به‌ شدت‌ مراقب‌ فرزندشان‌ هستند كه‌ در رابطه‌ با شهرت‌ و آينده‌ او مشكلي‌ پيش‌ نيايد. دانيل‌ رادكليف‌ كه‌ حالا شيفته‌ هري‌ پاتر شخصيتي‌ است‌ كه‌ او را مشهور كرده، در مدرسه‌اي‌ در مركز لندن‌ درس‌ مي‌خواند. او به‌ علوم‌ و ورزش‌ ژيمناستيك‌ علاقه‌ فراواني‌ دارد و عاشق‌ ديدن‌ مسابقات‌ اتومبيل‌راني‌ و كشتي‌ است.

اما واتسون‌Emma Watson
اما واتسون‌ (اما شارلوت‌ دوير واتسون) دوست‌ صميمي‌ هري‌ و همراه‌ او در ماجراهايي‌ كه‌ پيش‌ مي‌آيد، با حضور در دو قسمت‌ فيلم، حالا ديگر تبديل‌ به‌ چهره‌اي‌ معروف‌ و دوست‌داشتني‌ شده‌ است. او كه‌ يك‌ سال‌ از دانيل‌ رادكليف‌ كوچك‌تر است، بازيگري‌ را با اجراي‌ چند نمايش‌ در مدرسه‌ آغاز كرده‌ است. نمايش‌هايي‌ كه‌ در بيشتر وقت‌ها او نقش‌ اصلي‌ را در آنها برعهده‌ گرفته‌ است، مانند نقش‌ آرتور در سنين‌ كودكي‌ و شركت‌ در نمايش‌ شاهزاده‌ خوشحال.
اِما در هفت‌سالگي‌ در مسابقه‌ شعرخواني‌ دايزي‌ پرات‌Daisy Pratt نفر اول‌ شد و همين‌ موفقيت‌ سبب‌ شد او در رقابت‌ با هزاران‌ دختري‌ كه‌ دوست‌داشتند نقش‌ هرميون‌ را بازي‌ كنند، انتخاب‌ شود. و اولين‌ كار حرفه‌اي‌ خود را در دنياي‌ بازيگري‌ با هري‌ پاتر آغاز كند. كريس‌ واتسون‌ و ژاكلين‌ واتسون‌ پدر و مادر اِما كه‌ هر دو وكيل‌ هستند، اگرچه‌ از هم‌ جدا شده‌اند؛ اما مراقب‌ فرزندشان‌ هستند و اِما اكنون‌ با برادر 10ساله‌اش‌ الكس‌ نزد مادرش‌ زندگي‌ مي‌كند؛ اِما واتسون‌ كه‌ برخلاف‌ موهاي‌ قهوه‌اي‌ كه‌ در فيلم‌ دارد، موهاي‌ بلوند زيبايي‌ دارد، همواره‌ دوست‌ دارد موهايش‌ را با دوتا گيسي‌ كه‌ مي‌بافد، تزئين‌ كند. او به‌ ورزش‌هاي‌ هاكي‌ و تنيس‌ علاقه‌ زيادي‌ دارد و سعي‌ كرده‌ با جنبه‌هاي‌ متفاوت‌ زندگي‌اش‌ كنار بيايد. او از يك‌سو به‌ دليل‌ بازي‌ در فيلم‌ هري‌ پاتر مشهور شده‌ و مورد توجه‌ همه‌ است‌ و از سوي‌ ديگر مانند يك‌ دختر معمولي‌ بايد در مدرسه‌ درس‌ بخواند. خودش‌ معتقد است‌ كه‌ تركيب‌ اين‌دو دنيا برايش‌ بسيار جذاب‌ است. او مدرسه‌ را دوست‌ دارد و پس‌ از بازي‌ در قسمت‌ سوم‌ فيلم‌ به‌ زندگي‌ معمولي‌اش‌ و خواندن‌ درس‌هايش‌ ادامه‌ مي‌دهد. او هنوز با دوستان‌ قديمي‌اش‌ دوست‌ داست‌ و با علاقه‌ به‌ سؤالات‌ ديگران‌ درباره‌ جزئيات‌ فيلم‌ پاسخ‌ مي‌دهد.

روپرت‌ گرينت‌Rupert Grint
روپرت‌ گرينت‌ را با شكلك‌ها و حركات‌ عجيب‌ و غريب‌ عضلات‌ صورتش‌ بيشتر به‌ياد مي‌آوريم‌ او كه‌ يك‌سال‌ از دانيل‌ رادكليف‌ بزرگ‌تر است‌ در شهر كوچكي‌ در انگليس‌ به‌دنيا آمده‌ است.
يك‌ برادر (جيمز) و سه‌ خواهر (جورجينا، سامانتا و شارلوت) دارد. او كه‌ عاشق‌ شنا و رانندگي‌ است، دوست‌ دارد هرچه‌ زودتر گواهينامه‌ رانندگي‌اش‌ را بگيرد. شايد هم‌ اين‌ علاقه‌ به‌خاطر جذاب‌ بودن‌ صحنه‌ ماشين‌سواري‌ با هري‌ پاتر در قسمت‌ دوم‌ فيلم‌ باشد. گرنيت‌ كه‌ قبلاً در چند آگهي‌ تلويزيوني‌ بازي‌ كرده‌ بود، مانند اما واتسون، هري‌ پاتر اولين‌ كار جدي‌اش‌ محسوب‌ مي‌شود. او قبل‌ از انتخاب‌ براي‌ نقش‌ ران‌ ويزلي‌ عاشق‌ كتاب‌هاي‌ هري‌ پاتر بود و آن‌ قدر به‌ شخصيت‌ ران‌ علاقه‌مند بود كه‌ خانواده‌ ويزلي‌ را مانند خانواده‌ خودش‌ تصور مي‌كرد. گرينت‌ در مدرسه‌ به‌ دروس‌ هنر و علوم‌ به‌خصوص‌ فيزيك‌ و شيمي‌ علاقه‌مند است. و از اين‌كه‌ موهايش‌ را در فيلم‌ قرمز كرده‌ بود، لذت‌ مي‌برد.

هري‌ پاتر و محفل‌ ققنوس‌
اما در اين‌ ميان‌ جي.كي‌ (با اسم‌ اصلي‌ جوانين) رولينگ‌ خالق‌ هري‌ پاتر در شيرين‌ترين‌ آرزوهايش‌ هم‌ تصور نمي‌كرد كه‌ روزي‌ دنياي‌ فانتزي‌ و جادوگرانه‌اي‌ را كه‌ خلق‌ كرده، اين‌قدر فراگير شود. و هم‌اكنون‌ از فروش‌ جلد پنجم‌ كتابش‌ با نام‌ هري‌ پاتر و محفل‌ ققنوس‌(Harry Potter and the Order of The Phoenix) در پوست‌ خود نمي‌گنجد؛ چون‌ تيراژ كتابش‌ به‌ سيزده‌ ميليون‌ نسخه‌ رسيده‌ است. اين‌ كتاب‌ حكايت‌ راه‌ يافتن‌ هري‌ به‌ محفل‌ ققنوس‌ كه‌ حلقه‌اي‌ از جادوگران‌ است‌ را بيان‌ مي‌كند.
سه‌سال‌ پيش، هري‌ پاتر و جام‌ آتش‌ كه‌ چهارمين‌ كتاب‌ از سري‌ داستان‌هاي‌ هري‌ پاتر بود، به‌ بازار آمد و در زمان‌ خود ركورد پرفروش‌ترين‌ كتاب‌ها را از آن‌ خود كرد. اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ مجموعه‌ كتاب‌هاي‌ هري‌ پاتر تاكنون‌ ركورد فروش‌ كتاب‌ از طريق‌ اينترنت‌ را نيز شكسته‌ است‌ و كتابفروشي‌ اينترنتي‌ آمازون، كه‌ مهم‌ترين‌ كتابفروشي‌ اينترنتي‌ در جهان‌ است، تاكنون‌ يك‌ ميليون‌ سفارش‌ پيش‌ خريد اين‌ كتاب‌ را دريافت‌ كرده‌ است.
به‌ جراءت‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ در سراسر تاريخ، هيچ‌ كتابي‌ به‌سرعت‌ داستان‌هاي‌ هري‌ پاتر به‌ فروش‌ نرفته‌ است. اين‌ داستان‌ها كه‌ تاكنون‌ به‌ 55زبان‌ در سراسر جهان‌ ترجمه‌ شد، تا 200ميليون‌ نسخه‌ به‌ فروش‌ رفته‌ است.
هري‌ پاتر در ايران‌ نيز در شمار پرفروش‌ترين‌هاي‌ بازار كتاب‌ قرار گرفته‌ است. و "كتاب‌سراي‌ تنديس" با ترجمه‌ "ويدا اسلاميه" انتشار اين‌ كتاب‌ را برعهده‌ گرفته‌ است. كه‌ با تيراژ چهل‌وپنج‌هزار نسخه‌ تا چاپ‌ يازدهم‌ پيش‌رفته‌ است.
اما آنچه‌ جالب‌ است، اين‌ كه‌ در آمريكا رسم‌ است‌ كه‌ وقتي‌ كتاب‌ بسيار مهم‌ به‌ كتابخانه‌ عمومي‌ نيويورك‌ اهدا مي‌شود، رئيس‌ اين‌ كتابخانه‌ بايد با دستكش‌ سفيدي‌ كه‌ به‌دست‌ دارد، كتاب‌ را تحويل‌ بگيرد. به‌اين‌ ترتيب‌ نسخه‌ اصلي‌ كتاب‌ هري‌ پاتر و محفل‌ ققنوس‌ با تشريفات‌ خاص‌ و با خودرويي‌ ضدگلوله‌ و محافظت‌ شده‌ به‌ كتابخانه‌ عمومي‌ نيويورك‌ برده‌ شده‌ است. بسياري‌ از علاقه‌مندان‌ به‌ كتاب‌هاي‌ هري‌ پاتر معتقدند كه‌ رمز موفقيت‌ اين‌ كتاب‌ در به‌ تصويركشيدن‌ اتفاق‌هاي‌ غيرمنتظره‌ و ايجاد ارتباط‌ ميان‌ شخصيت‌هاي‌ افسانه‌اي‌ و جادويي‌ با دنياي‌ نو است. در هر صورت‌ خانم‌ رولينگ‌ كه‌ طرح‌ اصلي‌ تمام‌ قسمت‌هاي‌ هري‌ پاتر را نوشته، قصد دارد هري‌ پاتر را تا جلد هفتم‌ ادامه‌ دهد و شايد در آخرين‌ قسمت‌ تعدادي‌ از شخصيت‌هاي‌ اصلي‌ را هم‌ با مرگ‌ روبه‌رو كند.
او درباره‌ فيلم‌هاي‌ هري‌ پاتر معتقد است‌ كه‌ فيلم‌ خيلي‌ شبيه‌ قصه‌هاي‌ او است‌ و وقتي‌ فيلم‌ را تماشا مي‌كند، احساس‌ مي‌كند دارد دوباره‌ اين‌ قصه‌ها را مي‌نويسد.
با اين‌ حال‌ فروش‌ كتاب‌ جديد هري‌ پاتر اين‌ سؤال‌ را در ميان‌ سينماگران‌ مطرح‌ كرده‌ كه‌ آيا ساخت‌ فيلم‌هاي‌ هري‌ پاتر همچنان‌ ادامه‌ خواهد داشت‌ يا نه؟ در هر صورت‌ رادكليف، گرينت‌ و واتسون‌ سنشان‌ بالا رفته‌ و شخصيت‌هاي‌ داستان‌ و همچنين‌ خوانندگان‌ اين‌ داستان‌ها هم‌ بزرگ‌تر شده‌اند و هنوز معلوم‌ نيست‌ كه‌ در قسمت‌هاي‌ بعدي‌ نيز جذابيت‌هاي‌ داستان‌ در فيلم‌ گنجانده‌ شود يا نه. و اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ كمپاني‌ برادران‌ وارنر در نظر دارد هر هفت‌ جلد كتاب‌ خانم‌ رولينگ‌ را به‌ فيلم‌ برگرداند.
هري‌ پاتر و سنگ‌ جادو و هري‌ پاتر و تالار اسرار بيش‌ از 8/1ميليارد دلار در جهان‌ فروش‌ كرده‌ كه‌ رتبه‌ دوم‌ در فروش‌ فيلم‌ در دنيا را پس‌ از فيلم‌ تايتانيك‌ به‌دست‌ آورده‌ است. يك‌ منبع‌ آگاه‌ نيز گفته‌ براي‌ قسمت‌ چهارم‌ فيلم‌ اين‌ سه‌ نوجوان‌ حضور دارند و قرار است‌ در نوامبر 2005 توليد هري‌ پاتر و جام‌ آتش‌ آغاز شود.
به‌ هر ترتيب‌ تب‌ هري‌ پاتر هر روز بيشتر مي‌شود. و جالب‌ اين‌ است‌ كه‌ روس‌ها هم‌ مي‌خواهند هري‌ پاتر بسازند.
ديميتري‌ يميتز نويسنده‌ روسي‌ داستاني‌ به‌نام‌ تانيا گروتر نوشته‌ كه‌ نسخه‌ روسي‌ هري‌ پاتر است. تانيا گروتر دختري‌ نوجوان‌ است‌ كه‌ مثل‌ هري‌ پاتر با مسائل‌ جادوگري‌ سروكار دارد. او كه‌ پدر و مادرش‌ را از دست‌ داده‌ و عينكي‌ هم‌ است، سوار بر يك‌ وسيله‌ موسيقي‌ جادويي‌ (به‌جاي‌ جاروي‌ جادويي) پرواز مي‌كند. او كه‌ روي‌ دماغش‌ يك‌ خال‌ گوشتي‌ دارد، وارد مدرسه‌ جادوگري‌ آبرا كادابرا مي‌شود. البته‌ نويسنده‌ كتاب‌ معتقد است‌ كه‌ شخصيت‌ اين‌ كتاب‌ برگرفته‌ از سنت‌هاي‌ روسي‌ است‌ و اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ ناشرين‌ كتاب‌هاي‌ هري‌ پاتر قصد دارند عليه‌ نويسنده‌ و ناشر كتاب‌ شكايت‌ كنند و هشدار داده‌اند كه‌ آنها نبايد كتاب‌ را به‌ فيلم‌ تبديل‌ كنند.
 

 <PPN> | Link |



Thursday, January 01, 2004

معلم رياضي
زن داييم ديروز بعد از يك هفته كه دبي پيش پسر داييم بود برگشت. ديشب داييم مارو دعوت كردن شام بالا . زن داييم تا بعد شام هي ميگفت بايد زنگ بزنم به خانوم محمدي.. بعد شام زنگ ميزنم... تو بيا زنگ بزن... اگه چيزي شده باشه چي؟؟
خانوم محمدي معلم رياضي (خصوصي) پسر دايي هامه و تا اونجايي كه من ميدونم وضع مالي خوبي نداره و شوهرش مثل اينكه مشكلي داره كه نميتونه كار كنه يا كم كار ميكنه و چند تا هم بچه دارن... من تا ديشب نمي دونستم كه اونم كرمانيه... ديشب بعد از اينكه زن داييم بالاخره دلشو به دريا زد و زنگ زد... آمد با قيافه ي گرفته اي گفت :
خانوم محمدي 30 نفر رو از دست داده... همش پاي تلفن گريه كرد ...

هديه هاي زلزله زده ها
فكر كنم تا الان ديگه همه از دستكاري و دزدي و تقلب تو اموال اهدا شده به زلزله زده ها خبر دار شدين... از اينكه ميرين برنج ميخرين توش نوشته "تقديم به زلزله زده هاي شهر بم" ... مردم گرسنه ان. گناهي ندارن... بايد بگيم " از ماست كه بر ماست".

هنرمندا
ديروز مامانم از خونه ي يكي از دوستاش زنگ زد كه من ساعت 3 ميرسم خونه . آقا ساعت شد 4:30 من ديدم ديگه داشت از نگراني گريه ام ميگرفت كه مامانم زنگ زد كه واااااااي الان 2 ساعتِ كه تو راهيم.. از بالاي وليعصر اين بازيگر ها از جمله پرستويي و يه عالمه ديگه با سبدهاي چوبي تو فاصله ي 10 قدمي از هم داشتن پول جمع ميكردن, ترافيكي شده بود كه نگووووووووو.

اون مادري كه فهميده
شبكه خبر داشت با مردم و بچه ها تو بيمارستان مصاحبه ميكرد. رفت سراغ يك دختر 10-12 ساله و شروع كرد اين سوالهاي مسخره رو پرسيدن.پرسيد:
گزارشگر: چه ناراحتي اي داري؟؟
دختر: پاهام ضرب ديدن.
گ: از پدر و مادر خبر داري؟؟
د: آره پدرم طبقه پايين همين بيمارستانه, مامانم هم تو بم ه.
گ: برادر و خواهر؟؟
د: يك برادر دارم كه مشهد بيمارستانه.
گ: شما موقع زلزله كجا بودين؟؟
د: تو حياط خوابيده بوديم.
گ: تو حياط؟!؟! مگه هوا سرد نبود؟؟
د: چرا اما وقتي دو دفعه زلزله آمد, مامانم گفت اين شوخي نيست پاشين بريم تو حياط... بابام ميگفت نه. ولي بعد آمد بيرون... بعد كه زلزله بزرگ بعد از 3 تا كوچك آمد فقط چون ديوار همسايه ريخت رومون اين جوري شد وگرنه كه ما بيرون بوديم.

حالا اين سوال پيش مياد كه حالا كه اين يكي از اهالي بوده و زياد مردم برا حرفش ارزش قائل نبودن... اما چرا وقتي استاندار و خانواده اش آمدن تو حياطشون و فهميدن يعني اينقدر عقل نداره كه همون اندازه كه برا جون خانواده اش ارزش قائل برا جون مردم شهري كه روش حكومت ميكنه هم ارزش قائل بشه؟؟ چرا نبايد بعد از پيش لرزه ي اول يا دوم يا حتي سوم به مردم شما هم بياين تو حياطاتون... مگه بم چقدر بزرگه كه اين نتونسته يه بلندگو بگيره دستش و به مردم بگه آي مردم ممكنه از اينام بدتر باشه يه 2 ساعت بياين تو حياط؟؟؟


كمكهاي آمريكايي ها
آمريكا تو اين 4 تا هواپيما ارساليش 50 هزارتا قرص تصفيه ي آب و 300 تا ژنراتور برق و 400 تا چادر خود گرم كن!! و 100 تا آشپزخونه ي سيار صحرايي فرستاده. كسي ميدونه اينا كجان؟؟ حالا پول هاي مردم كه ميره سوييس , اينا رو كجا ميبرن؟؟؟


يادم اومد!!!
من از وقتي كه برگشتم ايران وقتي بچه ها ميگفتن كه چرا آمدي؟؟ يا امتحانم كه بد ميشد برا اينكه بگم براي اينكه تقصير خودمه دنبال اينا ميگشتم.. امروز يادم افتاد.
1- از ماست كه بر ماست
يا 2- ازخود كرده را تدبير نيست
از همه مهمتر: غلط كردم كه لعنت بر خودم باد.

يادِ حرف يكي از دوستاي مدرسه فارسيِ اونجام افتادم... موقع زنگ ناهار بحث سياسي خفن افتاد تو كلاس و 6-7 نفرمون نشستيم به بحث, بين بحث ف.... يه چيزي گفت كه من يادم موند.
گفت ما نبايد الان برگرديم ايران.. ما به هيچ درد اون كشور الان نميخوريم.. (ف.... از دخترهاي با حجاب مدرسه بود) گفت: من با اينكه اينجا روسري سرم ميكنم هيچ مشكلي با مردم ندارم... اما ايران وقتي ميري ميلاد نور يا گلستان و يكم حجابت سفت و سخته همه همچين نيگات ميكنن انگار چي ديدن!!! انگار اينجا كشور اسلاميِ و اونجا ديار كفر و فساد!! ... ما اگه برگرديم ايران هم جاي يه نفري رو كه ميتونه به جاي ما بره دانشگاه رو تنگ ميكنيم.. هم مدرسه غير انتفاعي هارو از ايني كه هست گرون تر ميكنيم ... هم ميشيم يه سر نون خور و سر بار اضافي برا جامعه, شايد به جاي ما يكي از اين بچه افغاني هايي كه نون شب نداره بتونه راحت تر امرار معاش كنه.
قابل توجه اينكه:6 نفر از 8 نفري كه اونايي كه اون روز اونجا تو بحث بودن الان ايرانن....J
 

 <PPN> | Link |



Sunday, December 28, 2003






اينا امدادگراي آمريكايي هستن... امدادگرايي كه اصلا ايران اسمي از اونا نبرده
!!
 

 <PPN> | Link |



Thursday, December 18, 2003

راستش نميدونم چيه كه الان يه مدته دستم به پست كردن نميره!! يعني مينويسم ولي بعد ميگم خب كه چي؟؟ اينا به مردم چه؟؟ يه جورايي هم نميدونم؟؟ اه !!.. اه..
ااااه, راستي من مي خوام ببينم چند نفر از كسايي كه ميان اينجا واقعا برا خوندن ميان و گذري نمي افتن اينجا!! راستش دليلش اينه كه تازگي ها من كلي مشتري پيدا كردم كه كانترم نمي اندازه.. يعني اين كانتري يهو جلوي يه لينك تو قسمت "از اين صفحه آمده" يه عددي تو مايه هاي 100 مينوسه و كلي آي.پي و تو اون سايت ها هم كه ميرم يا به زبونيه كه برا كامپيوتر من قابل درك نيست يا از جاهايي كه وبلاگ هايي رو كه آپ ميكنن رو نشون ميده!!!
خلاصه اگه فهميدين من چي گفتم فقط تو اين كامنت ها يه اسم بزنين و سند كنين تا من ببينم به كجا ميرسم!!!
 

 <PPN> | Link |



Thursday, December 11, 2003

واي واي ميگم خيلي بده كه آدم تولده دوستش رو يادش بره نه؟؟ اونم دوستي كه يه سال تموم باهاش بودي !!! واي واي
 

 <PPN> | Link |



Friday, December 05, 2003

يه سري عكسه كه خيلي وقت بود دلم ميخواست تو يه مقاله ي كامل با زندگي نامه و فيلموگرافي و اينا ترجمه كنم و بزارم ولي از وقتي كه اومدم ايران وقتم خيلي پر شده و وقت سر خاروندنم ندارم چه برسه به ترجمه.
خلاصه به بزرگواري!! خودتون ببخشين و اين عكسا باشه پيشكش تا سره يه وقت مناسب همه رو ترجمه كنم بزارم.
اين شخصيت منفور و نميدونم ديگه چي كه من ميخوام براتون تفسير كنم كسي نيست جز لرد ولدمورت بزرگ و كبير و اكبر و... آقاي كريستين كالسن)Christian Coulson)
براي رفتن به اون سايتي كه اين عكس ارو از روش برداشتم و مقاله اينا داشت رو اسمش ( اين بالا) كليك كنيد.

و در ضمن بگم كه هر عكسي رو لينك دادم به اون صفحه اي كه ازش بر داشتم . چون خيليييييي زياد بود و فقط برا قسمت عكساي فيلم هري پاترش يه ربع از اين اينترنت دره پيت رفت. منم به اين دليل همه رو اينجا نميذارم كه شما زياد علاف نشين اگه نمي خواين همه عكساي فيلماي مختلف اين بشر رو ببينين و برين اونايي رو ببينين كه دوست دارين و دليل دوم هم اين بود كه بعضي از عكسا مورد اخلاقي داشت و برخلاف شئونات!! اسلامي بود . من فقط يه اشانتيون از عكسارو گذاشتم .





عكس از فيلم Four Feather.








عكسا از فيلم The Hours.

























عكساي مصاحبه اش با بي بي سي , به همراه اوني كه جيني ويزلي رو بازي ميكنه. راستي با اين تريپ نشستن تو عكس آخري حال ميكنين؟؟ خبر ندارين تا آخر مصاحبه اون يكي پاشم گذاشته بود زيرش و به عبارتي چهار زانو نشسته بود رو مبل دسته دار!! حيف كه عكساش اينجا نيست وگرنه ميذاشتم ببينين و كف كنين!! من مصاحبه اش رو يه جا تو اينترنت -شايد همين سايته- ديدم. خود اين كالسون خيلي خوب حرف ميزد ولي اين جيني ويزلي ه به طرز جالبي رو اعصاب من اسكيت ميكرد آخه از هر 5 تا كلمه اش 4 تاش I mean.. بود!!!!




















اينام يه گوشه اي از عكساي collectromania است!! اين collectromania اي كه گفتم يه جشنيه كه هر سال تو انگليس برگزار ميشه و اونجا به سالني (مثلا نمايشگاه) رو ميگيرن و اونجا كلي از آدم هاي معروف كه امضاهاشون با ارزشه ميان و امضا ميدن!! در واقع يه جايي ه براي جمع امضا و ديدن اونايي كه ميخواين. تو "كلترومينيا"ي امسال هم از طرف هري پاتريست ها يكي بازيگر نويل و بازيگراي فرد و جرج واين جناب ولدمورت و اوني كه صداي دابي رو در مياره شركت كرده بودن!!
پيشنهاد ميكنم اين سري عكسارو برين ببينين. با اينكه زيادن و طول ميكشه ولي خيلي خوشگله!!































اينام كه تابلو ماله هري پاتره و خييييييلللللليييييي عكسسسس هست..... حتما برين اين ببينيد.(بزنين رو عكسا.)
 

 <PPN> | Link |



اين عكس ارو همين جوري بهش بر خوردم فكر كردم براتون جالب باشه.

اين از قرار ليلي پاتر ه!.
 

 <PPN> | Link |



Thursday, December 04, 2003

saaalaaaammmmmmm :D :D
امروز خيلي روز بزرگيه!!! چون امروز كانتر اينجا از مرز 1000 گذشت!!! اونم بعد از 4-5 ماه كه اينجا نوشتم!! بيشتر خوشحاليمم به خاطر اينه كه تو شروع اين وبلاگ فقط خودم بودم و خودم!! هيچ كس آدرس اينجا رو نداشت و هيچ كس اينجا رو نميديد اما الان روزانه 20 تا خوانده ي ثابت دارم كه از چند تا لينكي كه بهم دادن يا از رو خودشون اينجا ميان. خوشحالم كه تونستم اينجا رو بدون كوچكترين كمكي( البته اگه از اون دوست جونايي كه بهم لينك دادن صرف نظر كنم) به اينجا رسيدم. ميدونم اگه يك نفر از دوستاي معروف بلاگرم بهم لينك ميداد شايد اونوقت روزي 100 تا خواننده مي داشتم( دستور رو بچسبين!) ولي الان هيچ كدومشون نميدونن كه من اينجا مينويسم . حتي دوستاي غير بلاگرم هم نميدونن. اين جوري خيلي بهتره . خيلي آدم راحتتر ميتونه بنويسه.
در آخر از همه ممنون از همه اونايي كه بهم لينك دادن يا آمدن اين اراجيف من رو خوندن .
مرسي!!!
 

 <PPN> | Link |



Saturday, November 29, 2003

كاراي من برعكس همه اس. همه روزاي تعطيل ميشينن به كاراي عقب موندشون ميرسن و وبلاگ مينوسين من روزاي تعطيلم رو الافي ميگذرونم. اين سه روز اينترنت نداشتم هي هم مي خواستم بخرم يه چيزي ميشد . يا يادم ميرفت يا اونجايي كه ازش ميخرم ميبست يا حوصله بيرون رفتن نداشتم!! خلاصه حالا كه فردا امتحان كامپيوتر دارم نشستم به وبلاگ نويسي كلي چيز هم هست كه بايد بنويسم.
گفتم امتحان كامپيوتر ياده كلاس هفته ي پيش افتادم. سره كلاس معلم ه بين درس( ما الان داريم بخش ايترنت رو. ميخونيم) پرسيد كسي اينجا وبلاگ داره ؟؟ باورم نمي شد وقتي ديدم تو كلاس 18 نفره حتي 1 نفر هم نمي دونه وبلاگ چيه يا كيه!!
اون وقت هي ادعا شون ميشه و از بوق صبح كه ميان سره كلاس همچين ميشينن از چتشون با فلان پسر و ايميلشون بهم تعريف ميكنن كه فك ميكني اينا الان علامه ي دهرن تو كامپيوتر كه اينجوري دارن جلوت افه ميان. الان فهميدم كه اينا از كامپيوتر و اينترنت فقط چت كردن ياد گرفتن و بس!!!
-----------------------
امروز حسابان نمره ام يك نمره از min كلاس بالاتر بود.!!! آفرين به من !!
---------------------
اين چند روز تعطيلي نصف حرفاي تلفني خانوده در مورد مرگ و مير بود.
فلاني تو بيمارستانه . از قند كليه هاش از كار افتاده. ريه اش چرك كرده. ميگم بايد حنجره اش رو بشكافن كه بتونه نفس بكشه!!
فلاني مرد. پير بود.
فلاني مرد. هيچيش نبود. پير هم نبود. فقط سكته كرد و مرد. به همين راحتي.
تو خيابون جلو چشاي خودم يه پسر جوون وايستاده بود كه از خيابون رد شه. يه پرايده از پارك آمد دنده عقب زد به پسره. جلو چشماي يه خيابون آدم. پسره افتاده بود و داشت از درد به خودش مي پيجيد.
امروز هم تو كلاس معلمه فقط حرف از مرگ و مير و معاد و اعتقاد به اون زد.
چقد ما آدما خدا رو زود فراموش ميكنيم و مرگ رو زود باور.
چقدر.....
 

 <PPN> | Link |



Sunday, November 23, 2003

قبل از كشيدن دومين دندان عقل
پريشب مو هامو بيگودي!! پيچيدم( همين طوري الكي) بعد هم روش كلي تافت خالي كردم. صبح پاشدم مي بينم موهام بوي موس ميده !!, رفتم حموم مي بينم موهام بوي چايي ميده!!! احتمالا از اثرات دندونيه كه قراره كشيده شه. خدا آخر عاقبت ما رو بخير كنه!!! J
بعد از كشدين دندون عقل
من به اين نتيجه رسيدم كه ديگه سر( با كسره بخونين) شدم. دفعه ي پيش كه رفتم اون اولي رو بكشم با اينكه كلي شجاع بودم( انقد شجاع بودم كه خودم از شجاعتم كف كرده بودم) ولي اين تيغ ميغ هار و كه آورد و اين بيل!! و انبر رو كه كرد تو دهنم ذهره(درسته؟؟ ) آب شده بود ولي اين دفعه كلي خونسرد اينا!!!
دفعه پيش من تا فرداش غير از آب و ليمو( دكتر گفته بود ) هيچي نخوردم البته اگه اون يه ريزه سالاد الويه و يه چيز ديگه اي كه يادم نيس رو كه مامانم به زور گفت بخور رو حساب نكنيم ولي اين دفعه قشنگ با ميل و رقبت كامل سر ه جيگر و كبابي كه ( اونم باز به توصيه ي دكتر ) برام گرفتم بودن رفتم ولي بعد كه ديدم سختمه و دهنم باز نميشه و درد داره اينا ديگه خودم از رو رفتم!!!
اين دفعه مامانم هم خيلي خونسرد تر بود چون دفعه پيش اون بيشتر از من ترسيده بود!! از بس كه براش از اون دندون كرسي كه قبلنا كشيده بودم و گازانبر و اين چيزا موعظه كرده بودم كه اون از من بيشتر ترسيده بود!!
 

 <PPN> | Link |



Friday, November 21, 2003

ميگما من همه چي رو گفتم و همه عكسارم گذاشتم اما نگفنم كه بابا تريلر فيلم 3 هم رو اينترت آمده!!! خداييش وقتي آ‌دم مجبوره با سرعت پايين ببينه و دانلود كنه عذابيه!! موافق نيستين؟؟!!
 

 <PPN> | Link |